بررسی فیلم Isle of Dogs
در این مقاله به بررسی فیلم Isle of Dogs یا جزیره سگها، تازهترین اثر «وس اندرسون» (Wes Anderson) و دومین استاپ موشن او پس از Fantastic Mr. Fox یا آقای فاکس شگفتانگیز خواهیم پرداخت.
اندرسون این بار نیز مثل فیلم Moonrise Kingdom یا قلمرو طلوع ماه از طریق نوجوانان داستان خود را روایت میکند. این بار اما (همانطور که از اسم فیلم مشخص است) در جایگاهی مهمتر، موجودات دیگری بخش اصلیتری از داستان را تعریف میکنند. سگها.
در آیندهای نه چندان دور، در شهری در ژاپن به اسم مگاساکی شهرداری بیرحم به نام «کوبایاشی» که علاقه شدیدی به گربهها دارد تمام سگهای شهر را به جزیرهای مخروبه که زبالهها به آنجا ارسال میشود تبعید میکند. اولین سگی که به آن جزیره فرستاده میشود، سگ بادیگارد به نام «اسپاتس» (Spots) – با صداپیشگی «لیو شرایبر» (Liev Schreiber) – است. اسپاتس محافظت از جانشین شهردار یعنی «آتاری کوبایاشی» (Atari Kobayashi) را برعهده داشت. چند سال بعد از این اتفاق، آتاری برای پیدا کردن اسپاتس روانه جزیره میشود.
البته این تنها داستانی نیست که در فیلم Isle of Dogs تعریف میشود. مانند سایر کارهای اندرسون، Isle of Dogs نیز دارای داستانهای فرعی است که به داستان اصلی مربوط میشوند و به نوعی آن را توضیح میدهند. در فیلم Isle of Dogs ما با «تریسی والکر» (Tracey Walker) – با صداپیشگی «گرتا گرویگ» کارگردان فیلم تحسین شدهی Lady Bird – آشنا میشویم. دانشآموز آمریکایی که در ژاپن تحصیل میکند و تحت تاثیر تلاش آتاری برای نجات سگها قرار میگیرد و با دیگر معترضان علیه شهردار کوبایاشی میایستد. داستان فرعی دیگر مربوط به پرفسور واتانابه و دستیار او یوکو اونو – با صداپیشگی خود یوکو اونو! – است که به دنبال پیدا کردن درمانی برای بیماریای که سگها به آن مبتلا شدهاند هستند. بیماریای که معترضان معتقدند ساخته خود شهردار کوبایاشی است و از آن به عنوان یک بهانه استفاده کردهاست.
راحتترین نکتهای که در بررسی فیلم Isle of Dogs میتوان به آن اشاره کرد این است که تازهترین اثر وس اندرسون دوست داشتنی است. بارزترین تفاوت این فیلم با سایر فیلمهای اندرسون به خصوص فیلم قبلی او یعنی «هتل بزرگ بوداپست» http://gameshot.co/a-note-on-the-grand-budapest-hotel/ در این موضوع است که آن دقت همیشگی و مرتب بودن همه چیز در تمام صحنهها تکرار نشدهاست. با اینکه باز هم هر صحنه ویترینی از ذهن اندرسون را به ما نشان میدهد اما این بار انگار ذهن اندرسون کمی به هم ریخته است. البته کلمه به هم ریخته اغراق آمیز به نظر میرسد چرا که فیلمهای اندرسون بسیار دقیقاند و این فیلم کمی از آن دقت را از دست دادهاست.
اندرسون از هنرمندان شناخته شده برای صداپیشگی استفاده کردهاست. علاوه بر شرایبر، گرویگ و یوکو اونو، اندرسون از همکار همیشگی خود، «بیل موری» (Bill Murray) در نقش باس استفاده کردهاست. از دیگر صداپیشگان میتوان به «ادوارد نورتون» (Edward Norton) در نقش رکس، «جف گولدبلوم» (Jeff Goldblum) در نقش دوک، «تیلدا سوئینتون» (Tilda Swinton) در نقش اوراکل (سگی که در دید سایر سگها پیشگو تلقی میشود، چرا که میتواند بفهمد انسانها در اخبار تلویزیون چه میگویند.) اشاره کرد. صداپیشگی شخصیت اصلی اما، برعهده «برایان کرانستون» (Bryan Cranston) است. پس از اینکه آتاری با هواپیمایی که دزدیدهاست ناشیانه در جزیره فرود میآید با گروهی از سگها به سرگروهی «چیف» (Chief که در انگلیسی به معنای رئیس است) مواجه میشود. دیگر اعضای گروه (رکس، باس و دوک) از همان ابتدا علاقهمندند که به آتاری کمک کنند اما چیف که همیشه یک سگ بیصاحب و ولگرد بود نمیتواند به آتاری اعتماد کند. دیدار با سگ ماده زیبایی به نام «نات مگ» – با صداپیشگی «اسکارلت یوهانسون» (Scarlett Johansson) – نظر چیف را عوض میکند و چیف تصمیم میگیرد به آتاری اعتماد کند.
قوت اصلی فیلم در ایجاد حس همدردی در بیننده است. همدردی که توسط شخصیتهای سگ در فیلم تامین میشود. آنها با نمک، قابل درک، صادق و اکثرا مهرباناند. زخمهایی که از روی بد رفتاری بر بدن و روح آنها نقش بسته است آنها را دوست داشتنیتر میکند. شاید همین که من برای توصیف این شخصیتها از واژه روح استفاده کردم خود نشانهای بر این موضوع باشد که شخصیت پردازی در فیلم به بهترین شکل انجام شدهاست.
نکته دیگر راجع به فیلم استفاده آن از زبان است. آتاری در فیلم به زبان ژاپنی صحبت میکند و هیچ زیرنویسی برای او آماده نشده است (این مسئله برای سایر شخصیتهای ژاپنی نیز صدق میکند و همه به زبان ژاپنی صحبت میکنند. سخنرانیهای شهردار کوبایاشی و اخبار تلویزیون توسط شخصیتی به صداپیشگی «فرانسیس مکدورمند» (Frances McDormand)، برنده اسکار بهترین زن برای فیلم Three Billboards Outside Ebbing Missouri، ترجمه میشوند. با اینکه تنها سگها به انگلیسی صحبت میکنند و آتاری ژاپنی باز هم همه چیز قابل فهم است. در واقع اندرسون از این تفاوت زبانی به عنوان راهی برای توصیف تک تک کلمات استفاده کردهاست. صحنه فلش بک اولین دیدار بین آتاری و اسپاتس بیشک یکی از زیباترین صحنههای فیلم است.
دیالوگهای صریح، شوخیهای مختصر، نیشدار، تیز، طعنهآمیز و به جا، کیفیت انیمیشن، همه و همه از دیگر نقاط قوت این استاپ موشن هستند. از معدود مشکلات فیلم، روند گاهی کند آن است. بیننده مشتاق است ماجرای قهرمانانه آتاری و چیف برای نجات بهترین دوستن انسان را ببیند اما ناگهان با تریسی و یا فلش بکها مواجه میشود. داستانهای فرعی فیلم به اندازه داستان اصلی آن موفق نیستند و شاید این مسئله اندکی به فیلم آسیب زده باشد. بعضی از منتقدین اندرسون را به کلیشهای نشان دادن شخصیتهای ژاپنی فیلم متهم کردهاند و استفاده اندرسون از کاراکتر تریسی، به عنوان نماینده یک سفیدپوست آمریکایی در کشوری دیگر که آمده تا مردمان آنجا را نشان دهد تا حدی نژادپرستانه دانستند. مسئلهای که مقابل این نظرها قرار میگیرد این است که اندرسون از تمام فرهنگها در فیلمهایش، حتی فرهنگ آمریکا به همین نحو استفاده میکند و در مورد مسئله شخصیت تریسی، در واقع این آتاری بود که توجه او را به این مسائل جلب کرد و آتاری و تا حد زیادی سگها نجاتدهندگان هستند.
روی هم رفته فیلم Isle of Dogs موفق ظاهر شد. فیلم اولین بار در جشنواره بینالمللی فیلم برلین (برلیناله) اکران شد و توانست جایزه خرس نقرهای برای بهترین کارگردانی را برای وس اندرسون به دست بیاورد.
نمره کلی: 8 از 10 تهیه شده در :گیمشات
نوشته بررسی فیلم Isle of Dogs اولین بار در گیم شات پدیدار شد.