فیلم عاشقانه، اما تلخ که شما را تکان خواهند داد
با تماشای یک فیلم دردناک میتوانید عشق را در درون خود حس کنید و یا حتی به یاد از دست رفتن عزیزانتان افتاده و در درون خود سوگواری کنید. حتی ممکن است یک فیلم شما را ضربه فنی کرده و به کلی نابودتان سازد. فیلمهایی در ذهن شما باقی میمانند که زخمی عمیق را در درون شما ایجاد میکنند، زخمی که شاید هیچگاه التیام نیابد.
هیچگاه نباید قدرت فیلم را در القای یک احساس خاص به مخاطب نادیده گرفت. تماشای یک فیلم خاص می تواند نوری باشد که شما را از تاریکی نجات می دهد و یا شاید شما را در تاریکی و آشفتگی فرو ببرند.
با تماشای یک فیلم دردناک می توانید عشق را در درون خود حس کنید و یا حتی به یاد از دست رفتن عزیزانتان افتاده و در درون خود سوگواری کنید. حتی ممکن است یک فیلم شما را ضربه فنی کرده و به کلی نابودتان سازد. فیلم هایی در ذهن شما باقی می مانند که زخمی عمیق را در درون شما ایجاد می کنند، زخمی که شاید هیچگاه التیام نیابد.
شاید دوست نداشته باشید بیش از یک بار این فیلم ها را نگاه کنید اما برای چنین فیلم هایی که نقشی ویرانگر بر روی شما دارند احترام خاصی قایل خواهید بود. گاهی اوقات تنها یک صحنه خاص در این فیلم ها وجود دارد که به کلی دنیای شما را تغییر داده و از لحاظ روانی و عاطفی ضربه ای شدید به شما وارد می سازد. در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با ۱۰ فیلم دردناک و تاثیرگذاری آشنا کنیم که با تماشای آن ها صدای شکستن چیزی را در درون خود خواهید شنید.
۱۰- فارست گامپ
شاید برخی بگویند که به خاطر شیوه بدبینانه ای متشکل از احساسات تند و ملودرام که فیلم «فارست گامپ» (Forrest Gump) برای تاثیر گذاشتن بر افکار و احساسات مخاطبان خود انتخاب می کند، این فیلم نباید در کنار دیگر فیلم هایی که در این فهرست قرار خواهند گرفت بیاید اما این طور نیست. چیزی که رابرت زمکیس و تام هنکس با استفاده از از صحنه های گاه بسیار آبکی از لحاظ احساسات توانستند به آن دست یابند چیزی فراتر از حد تصور است. شما از همان ابتدای فیلم می دانید که داستان گامپ پایان خوشی ندارد زیرا دستکم آمریکایی ها از عاقبت این چهره تاریخی اطلاع دارند.
او عزیزانش را یک به یک از دست می دهد و این موضوع به شدت شما را تحت تاثیر قرار داده و غمگین می سازد. اما دردناک ترین صحنه فیلم آنجاست که فارست گامپ با پسر خود ملاقات می کند و از جنی می پرسد که آیا او نیز مانند پدرش کند ذهن است و یا برعکس از هوش کافی برخوردار است. در این سکانس زیبا و ویرانگر مخاطب متوجه می شود که گامپ علیرغم واکنش شدید نشان دادنش به اذیت و آزارها و ظاهر شاد و خندانش، خود نیز از واقعیت شخصیتی و کندذهنی اش مطلع است. او دوست ندارد هیچ کسی شرایطی مشابه او داشته باشد و این موضوع شما را تکان خواهد داد.
۹- مالیخولیا
فیلم «مالیخولیا» (Melancholia) ساخته لارس وون تریه همانطور که از اسم آن می توان حدس زد تماماً در مورد غم و آشفتگی است. نیمه ابتدایی فیلم داستان زندگی جاستین را روایت می کند، زنی که در شب عروسی اش افسردگی شدیدی را تجربه می کند و نیمه دوم فیلم نیز تلاش های خواهرش، کلر، برای درک این موضوع که دنیا بزودی به پایان خواهد رسید به تصویر می کشد. نیمه اول فیلم تصویری مطلق و کامل از فلاکت و بدبختی است و خودنابودسازی دردناک و بسیار قابل درک شخصیت داستان را به مخاطب القا می کند. تماشای خرد شدن شخصیت جاستین در برابر چشمان خانواده و دوستان در روزی که قرار است زیباترین، شادترین و به یاد ماندنی ترین روز زندگی او باشد، بسیار دردناک و وحشتناک است به نحوی که باور آن برای مخاطب بسیار دشوار به نظر می رسد.
در نیمه دوم فیلم که نشان می دهد دنیا به زودی منفجر خواهد شد همه چیز بیش از پیش انتزاعی و فلسفی می شود اما وون تریه هنوز نیز قادر است با استفاده از تکنیک های کارگردانی خاص خود این موضوع را زمینی و در بین شخصیت های داستان نگه دارد و سناریو آخرالزمانی کارگردان به خوبی تقدیرگرایی ویرانگری که شخصیت جاستین هر روز احساس می کند و می بیند را منعکس می سازد. بدین ترتیب می توان گفت که تماشای فیلم دردناک «مالیخولیا» از ابتدا تا به آخر دشوار، تجربه ای خوفناک و البته تاثیرگذار است.
۸- درباره زمان
بدون شک انیمیشن «داستان عروسک ها ۳» (Toy Story 3) یکی از بهترین بررسی ها و تحلیل های مربوط به فناپذیر بودن زندگی و انسان است که تاکنون به صورتی قابل درک به روی پرده سینما رفته و برای مدتی نسبتاً طولانی شما را تحت تاثیر قرار می دهد اما هدف این انیمیشن این است که علیرغم تمام ناامیدی ها، امید به پایانی خوش را برای بیننده فراهم می سازد. فیلم دردناک «درباره زمان» (About Time)، از طرف دیگر، تماماً در مورد اجتناب ناپذیر بودن مرگ سخن می گوید و این موضوع را وسیله ای برای ابراز این که زندگی کردن ضرورت دارد مورد استفاده قرار می دهد. تمام چیزی که این فیلم می خواهد بگوید را در این دو جمله می توان خلاصه کرد:«هر چیزی که دوست دارید خواهد مرد و اگر مدت زمان زیادی را در گذشته خود غوطه ور شوید خود را نابود خواهید کرد».
این پیام دردناک برای یک فیلم علمی تخیلی عاشقانه در مورد سفر در زمان بسیار برای مخاطب سنگین است اما شاید به همین دلیل باشد که «درباره زمان» به فیلمی موفق تبدیل شد. در فیلم با شخصیت تیم آشنا می شویم که از توانایی خود در سفر به گذشته با کمک پدر حکیمش مطلع می شود. همه چیز خوب پیش می رود تا این که تیم در می یابد پدرش به سرطان مغز مبتلا شده و تیم نیز به طور تصادفی امکان وجود فرزند خود در آینده را از بین می برد، اتفاقاتی دردناک که سفر در زمان هیچ درمانی برای آن ها نخواهد داشت. از آن لحظه به بعد، تماشای رفتار تیم که می خواهد مرگ پدرش را بپذیرد و این که او در نهایت می فهمد که دیگر نمی تواند پدرش را در گذشته ملاقات کند بدون شک دل شما را به درد خواهد آورد به نحوی که شاید نتوانید جلوی اشک هایتان را بگیرید.
پیام پایانی داستان این فیلم دردناک اما بسیار شیرین است؛ این که زندگی کنیم بدون این که اجازه دهیم تنش ها و بازگشت به گذشته، ما را از لذت بردن از زندگی محروم سازد. اما دریافت چنین پیام ارزشمندی برای مخاطب بدون هزینه نیست به خصوص این که به تازگی یکی از عزیزانتان را از دست داده و یا بدانید که بزودی او را از دست خواهید داد.
۷- درخشش ابدی یک ذهن پاک
چارلی کافمن همواره نویسنده ای باهوش و بی نظیر بوده است اما گاهی اوقات فیلم هایش ممکن است در پیچیدگی های خود غرق شوند.مهم نیست که فیلم دردناک «درخشش ابدی یک ذهن پاک» ( Eternal Sunshine of the Spotless Mind) تا چه اندازه مبهم و عجیب و غریب می شود اما همه چیز به رابطه بین جوئل و کلمنتاین باز می گردد و البته مدت زمان زیبای و از طرفی دردناکی که این دو در کنار هم تجربه می کنند.
داستان این فیلم دردناک را هر کسی که تجربه از دست دادن عشقش را داشته درک می کند. اگر بتوانیم خاطراتمان را پاک کنیم دیگر لازم نخواهد بود به این فکر کنیم که اگر رابطه ما ادامه داشت چه اتفاقاتی ممکن بود بیفتد. این فیلم به مراحلی متفاوت از رابطه دو شخصیت اصلی فیلم پردازد؛ از ماه عسل فراموش نشدنی تا جدایی دردناک در پایان فیلم. البته در نهایت مشخص می شود که این دو بارها و بارها با یکدیگر نامزد شده و هر بار ذهن یکدیگر را از خاطرات گذشته پاک کرده اند و چاره ای جز بارها و بارها تکرار یک سناریو نداشته اند. این فیلم برای مدت زیادی شما را درگیر خود خواهد کرد.
۶- یک روز
بهترین فیلم های رمانتیک همه کمی دردناک هستند. فیلم «وقتی هری با سالی آشنا شد» (When Harry Met Sally) شخصیت های داستان را زیر ذره بین نقادانه خود قرار می دهد، «دفتر یادداشت» (The Notebook) نیز همین کار را می کند و حتی «ولنتاین آبی» (Blue Valentine) نیز علیرغم داستان غم انگیزش می تواند حس زیبایی باشد. در این میان می توانید، اقتباس سینمایی «یک روز» (One Day) را نیز به این فیلم ها اضافه کنید زیرا قدرت هولناکی در تاثیرگذاری روحی مخاطب داشته و در این مقوله یکی از بهترین فیلم های عاشقانه تاریخ سینماست. داستان این فیلم دردناک از این قرار است که دو شخصیت اصلی داستان بعد از مواجه شدن با معماها و پیچیدگی های مختلف و رمز گشایی از آن ها در می یابند که این دو برای هم آفریده شده اند.
اما زمانی که فکر می کنید این دو پایان خوشی خواهند داشت ناگهان همه چیز عوض شده و روی دیگر سکه عیان می شود. آن ها خیلی زود متوجه می شوند که بچه ای در کار نخواهد بود و شخصیت زن داستان در یک تصادف هولناک کشته می شود. در لحظه ای دردناک ناگهان امید به خوشبختی به یکباره رنگ می بازد و مخاطب ناچار است که غرق شدن شخصیت دکستر در غم از دست دادن معشوقش را تماشا کند در حالی که خود حس مشابهی در درونش دارد.
۵- آپ
وقتی که به فیلم هایی فکر می کنید که می توانند سوراخی به اندازه یک گلوله در قلب شما ایجاد کنند فکر می کنید، فیلم هایی که باعث می شوند به تاریکی پناه برده و به زندگی خود فکر کنید، انتهای داستان فیلم است که معمولاً شما را به این حال و روز می اندازد یا دستکم احساسی که در طول تماشای فیلم بارها و بارها در شما به وجود می آید. در این میان اما انیمیشن «آپ» (Up) که ظاهراً برای کودکان ساخته شده و داستان پیوسته عشق دوست داشتنی و شیرین کارل و الی را روایت می کند، از لحاط عاطفی بسیار تاثیرگذارتر، تلخ تر و البته ویرانگرتر از بسیاری از فیلم های سینمایی مخصوص بزرگسالان است که در تمام طول دو ساعته خود شما را زیر رگباری از پیام ها و القائات دردناک قرار می دهد.
این انیمیشن با داستان دلگرم کننده عاشق شدن، به اشتراک گذاشتن رویاها و پیر شدن در کنار هم آغاز می شود که در نهایت به داستان غم انگیزی در مورد از دست دادن عزیزان و تنهایی ختم می گردد. اگر چه شروع رمانتیک و زیبای فیلم شما را به گریه می اندازد، انتهای داستان نیز به نحوی کاملاً متفاوت و به دلیلی تماماً عکس مورد اول دست شما را به سمت جعبه دستمال کاغذی خواهد برد.
۴- باید در باره کوین حرف بزنیم
اگر این روزها از فرانچایزهای بلاک باستری که ازرا میلر بخشی از آن است لذت می برید، باید از لنی رمزی و اقتباس بی نقص او از رمان «باید درباره کوین حرف بزنیم» (We Need To Talk About Kevin) تشکر کنید که او را به عنوان یک بازیگر با استعداد به همه شناساند. وی در این فیلم نقش کوین را بازی می کند، یک نوجوان دارای اختلالات روانی که اگر چه در ابتدا شخصیتی بسیار ساده به نظر می رسد اما بعد از کشتاری که در مدرسه به راه می اندازد به عمق شخصیت پیچیده او پی می بریم. رفتارها و روابط پرتنش کوین، به ویژه روابطش با مادر خود، که رفته رفته باعث شکل گرفتن یک شخصیت روانی و شیطانی در درون او می شود بیشتر به یک فیلم ترسناک شبیه است.
نقطه قوت و هوشمندانه داستان اورجینال فیلم این است که مخاطب همه چیز را از نگاه مادر شخصیت کوین می بیند که اگر چه رفتار پرتنشی و پر از برخوردی با پسر خود دارد و علیرغم این که می داند او حیوان خانگی خواهرش را کشته و به دلیل حسادت او را کور کرده، اما هنوز پسر خود را دوست دارد. سرانجام در اوج فیلم -که شما را حیرت زده می کند- مشخص می شود که کوین نه تنها تعدادی از همکلاسی هایش را با تیر و کمان کشته بلکه پدر و خواهر کوچکترش را نیز قبلاً به قتل رسانده است. تماشای داستانی به این هولناکی بسیار دشوار است و برای مدت ها با شما همراه خواهد بود.
۳٫ لالالند
فیلم های موزیکال معمولاً داستانی عاشقانه داشته و حال شما را خوب می کنند، فیلم هایی که پر از آواز، رقص و شادی های بی پایان هستند. فیلم موزیکال «لا لا لند» (La La Land) نیز تا حدودی حسی مشابه را در شما ایجاد می کند به خصوص زمانی که رابطه عاشقانه مایا و سباستین در اوج خود قرار دارد. اما در شرایطی که فکر می کنید همه چیز آنطور که شما انتظار دارید پیش می رود ناگهان دیمین شزل زیر شما را خالی کرده و هنگام برخورد با کف زمین دردی سخت را در قلب خود احساس خواهید کرد زیرا متوجه می شوید که مایا و سباستین کنار هم باقی نخواهند ماند.
حقه ساختن چنین موقعیتی با این تاثیر عمیق این است که آن ها یک بار از هم جدا شده اند. از این رو شما فکر می کنید که رابطه آن ها دیگر برای همیشه ادامه خواهد داشت. همه چیز خوب پیش می رود، عشق و ساحل و آسمان آفتابی و عصر طلایی هالیوود و ناگهان بووووم. ناگهان خود را روی کف اتاق می بینید و صورتتان مانند صورت رمزی بولتون و بعد از شکست در مقابل جان اسنو در نبرد حرامزاده ها می شود، گویی با یک کامیون تصادف کرده اید. تمام زیبایی ها و عشقی که تاکنون از آن لذت می بردید به یکباره به غمی دردناک منتهی می شود که درون شما را می سوزاند. با نگاه و سر تکان دادن رایان گاسلینگ قلب شما می خواهد از سینه بیرون بزند اما چاره ای جز تقبل این واقعیت دردناک ندارید.
۲- زاخاری عزیز: نامه ای به یک پسر در مورد پدرش
بدون شک فیلم «زاخاری عزیز: نامه ای به یک پسر در مورد پدرش» (Dear Zachary: A Letter To A Son About His Father) یکی از شخصی ترین فیلم هایی است که تاکنون ساخته شده است. کرت کوین به عنوان کارگردان فیلم هر نقشی در پشت دوربین که فکر کنید را بر عهده گرفته تا بتواند فیلم خود را بسازد؛ نویسنده، تدوینگر و حتی سازنده موسیقی فیلم. این همه وسواس و تلاش بدین دلیل است که بخش زیادی از این فیلم مستند در مورد بهترین دوستش اندرو باگبی است که توسط نامزد سابقش شرلی جین تمپل در سال ۲۰۰۱ به قتل رسید.
ابتدا قرار بود که این فیلم دردناک تنها یک فیلم خانگی برای زاخاری، پسر اندرو، باشد اما با شروع داستان، تمرکز کارگران تغییر کرده و با باز شدن داستان های مختلف با یکی از بهترین، جذاب ترین و تراژیک ترین فیلم هایی که تاکنون در مورد یک قتل واقعی ساخته شده روبرو می شویم.
در حالی که اتفاقاتی که در دنیای واقعی رخ داده اند به اندازه خود هولناک هستند، تاثیر این اتفاقات بر دیگر اعضای خانواده باگبی است که بیش از همه انسان را در حیرت فرو برده و دل او را به درد می آورد. به نظر می رسد که غم و سختی های ناشی از مرگ او پایانی ندارد و تا سال ها بعد نیز دست از سر خانواده بر نمی دارد به طوری که این خانواده و به خصوص والدین او همواره از ترسی به ترس دیگر می رسند.
درک اتفاقات این فیلم بسیار دشوار است و گاهی حتی مخاطب نیز همراه با شخصیت های داستان احساس درماندگی می کند اما در آخر به گریه خواهید افتاد زیرا در میان این همه ترس و غم و ناامیدی ناگهان کور سویی از امید پیدا می شود که می توان به این درد و رنج پایان دهد. این کور سوی امید همانا انعطاف پذیری روح انسان و مثبت اندیشی انسان های خوب و مهربانی است که به صورت شاخ به شاخ با نهایت شرارت و خشونت مواجه شده اند.
۱- ولنتاین غمگین
انسان ها همیشه کسی که دوست دارند را آزار می دهند. فیلم «ولنتاین غمگین» (Blue Valentine) همین موضوع را در قالب پیامی تلخ به بیننده القا می کند. داستان فیلم که در دو زمان متفاوت رخ می دهد، داستان یک زوج جوان را از همان ابتدای عشقشان به تصویر می کشد و سپس در زمانی دیگر به سراغ رابطه آن ها در انتهای ازدواجشان می پردازد.
با بازی های خیره کننده و بی نقش رایان گاسلینگ و میشل ویلیامز، فیلم دردناک «ولنتاین غمگین» همزمان هم دل شما را به درد آورده و هم می شکند و از یک داستان عاشقانه زیبا و سرگرم کننده به یک دعوای حال به هم زن و غیرقابل باور در رابطه شخصیت های اصلی داستان منتهی می شود.
نکته تراژیک و دردناک فیلم این است که شخصیت های دین و سیندی نمی توانند دست از دوست داشتن و عشق به یکدیگر بردارند اما همزمان نیز نمی توانند مانع آزار دادن یکدیگر شوند و این در حالی است که دختر آن ها این بین گرفتار مانده و راه فراری ندارد. عشق است و نفرت، نیاز به دست کشیدن از عشق است و همزمان چنگ زدن به آن. در انتها اما پس از این همه کش و قوس، درست مانند شخصیت های داستان، شما نیز با پایان یافتن ماجرا خیالتان آسوده می شود و از این که در نهایت همه چیز خاتمه یافته برای همیشه خرسند خواهید بود.
منبع :برترینها
نوشته فیلم عاشقانه، اما تلخ که شما را تکان خواهند داد اولین بار در نقد فارسی. پدیدار شد.