فیلمهایی که تاریخ را تصویر کشیدهاند
محبوبیت رویدادهای تاریخی باعث شده است تا سینما نیز به یکی از رسانههای مهم در به تصویر کشیدن این رویدادها تبدیل شود و در طول عمر هنر هفتم شاهد آثار زیادی بودهایم که رویدادهای تاریخی را بر روی پرده نقرهای بهتصویر کشیده اند.
تاریخ آینهای از سرگذشت بشر را پیشروی انسانها قرار میدهد تا با مشاهده زشتیها و خوبیهایی که در گذشتهها رخ داده درس بگیریم و فردایی روشن را برای آیندگان بسازیم. به همین منظور است که داستانهای تاریخی همیشه جذابیتهای خاصی داشتهاند. حتی اگر به کتابهای آسمانی نیز نگاهی داشته باشید چشم شما به داستانهای زیادی میافتد که با بازگوکردن رویدادهای تاریخی سعی در روشنکردن تفکر انسانها دارند.
محبوبیت رویدادهای تاریخی باعث شده است تا سینما نیز به یکی از رسانههای مهم در به تصویر کشیدن این رویدادها تبدیل شود و در طول عمر هنر هفتم شاهد آثار زیادی بودهایم که رویدادهای تاریخی را بر روی پرده نقرهای بهتصویر کشیدهاند. اما وقتی از تاریخ صحبت میکنیم درواقع منظورمان بازگویی رویدادهایی است که براساس اسناد و مدارک بهجای مانده روایت میشوند. این اسناد و مدارک گاهی اوقات جعل میشود تا جلوی انتقال واقعیت به آیندگان گرفته شود. بههمین منظور است که روایتهای مختلفی را از یک رویداد تاریخی شاهد هستیم. دولتها نیز یدطولایی در تحریف واقعیت دارند، برای نمونه میتوان به حادثه یازده سپتامبر و رویدادهای مصیبتباری که پس از آن در دنیا اتفاق افتاد اشاره کنیم.
همانگونه که شما بهتر از ما میدانید افراد بسیاری بر این باور هستند که یازده سپتامبر درواقع بهانهای برای راهاندازی جنگهای خانمانسوز بود. در این بین سینماگران فیلمهای تاریخی زیادی را بر اساس واقعیت میسازند اما کمبود اسناد تاریخی یا تحریفشدن این اسناد باعث شده است تا شاهد فیلمهای تاریخی باشیم که با واقعیت فاصله زیادی دارند.
خوشبختانه این سکه روی دیگری نیز دارد و آثار سینمایی مهمی را نیز شاهد هستیم که انصافاً باید گفت تا جایی که امکان داشته به واقعیت نزدیک بودهاند و کارگردان و نویسنده این فیلمها تمام تلاش خود را برای بازگو کردن واقعیتی که در تاریخ رخ داده به خدمت گرفتهاند. به همین منظور در ادامه به فیلمهایی اشاره خواهیم کرد که رویدادهای تاریخی را با واقعیت تمام بهتصویر کشیدهاند.
قتل جسی جیمز بهدست رابرت فورد بزدل
اگر از ریشسفیدهای دنیای سینما باشید بدون شک خاطرات خوشی با فیلمهای وسترن دارید و بهخوبی دوران طلایی این فیلمها را به یاد میآورید، هنرپیشههایی مانند جان وین، یول برینیر و لی وان کلیف دنیای غرب وحشی را به پرده نقرهای آوردند و یاد و خاطرهای فراموش نشدنی از این فیلمها در ذهن مخاطبین باقی گذاشتند. این روزها سینمای وسترن تب و تاب گذشتهها را ندارد و تمامی هنرپیشههایی که به آنها اشاره کردیم نیز به رحمت خدا رفتهاند، اما هر از گاهی شاهد یک فیلم وسترن ناب هستیم که یاد دوران طلایی این فیلمها را دوباره زنده میکند.
در این بین اگر نگاهی به اسناد تاریخی غرب وحشی داشته باشید بدون شک چشم شما به نام جسی جیمز خواهد افتاد. او یک قاتل بیرحم و خطرناک بود که در سال ۱۸۸۲ بهقتل رسید. جسی جیمز انسان خوب و شریفی نبود اما از قضای روزگار پس از مرگش به قهرمانی در میان مردم تبدیل شد و به همین منظور نیز فیلمهای زیادی سعی کردهاند سرگذشت این قاتل خبیث را بهتصویر بکشند. اما بیشتر این فیلمها به واقعیت پایبند نبودهاند و تحریفهای زیادی را در داستان آنها شاهد بودیم.
خوشبختانه در سال ۲۰۰۷، اندرو دامینیک یکی از کارگردانهای مطرح هالیوود آستین بالا زد با بر اساس کتابی نوشته ران هنسن، داستان زندگی و قتل جسی جیمز را بهتصویر بکشد. این فیلم که برد پیت نقش این قاتل بیرحم را بر عهده گرفت و کیسی افلک نیز رابرت فورد را بازی کرد ممکن است به لحاظ ساختار، فیلم پرکششی بهحساب نیاید اما به لحاظ روایت داستان، به چیزی که در گذشته واقعاً اتفاق افتاده بود کاملاً پایبند نشان میداد و به جای اینکه تمرکز زیادی به شخصیت جسی جیمز داشته باشد، ابعاد شخصیتی رابرت فورد را نیز به تصویر کشید تا مخاطب دقیقاً در جریان چیزی که در گذشته اتفاق افتاده قرار گیرد. این موارد باعث شد تا فیلم قتل جسی جیمز بهدست رابرت فورد بزدل بهعنوان اثری پایبند به واقعیت و مستندات تاریخی شناخته شود.
دوازده سال بردگی
سالها است که دوران بردهداری سنتی به پایان رسیده است اما بردهداری مدرن هنوز هم رواج دارد و پرداختن به سوژه بردهداری در فیلمها جسارت و شجاعت خاصی را طلب میکند. از طرف دیگر انصافاً باید گفت بردهداری بهاندازهای زشت و ناپسند است که حتی تماشای فیلمهایی با این موضوع نیز تماشاگران را رنج میدهد. این موارد باعث شده تا در طول دوران حضور سینما، فیلمهای کمی با موضوع بردهداری ساخته شود. حتی آثاری که ساخته شدهاند نیز از عهده بازگو کردن واقعیت تلخ بردهداری ناتوان ماندهاند و در سینما کمتر به این حقیت تلخ پرداخته میشود.
مهجور ماندن بردهداری در میان سایر سوژههای سینمایی در هنر هفتم ادامه پیدا کرد تا اینکه استیو رادنی مککویین در سال ۲۰۱۴ فیلم «دوازده سال بردگی» را به نمایش گذاشت و توانست تصویری روشن و واضح از بلاهایی که به سر بردهها در آمریکا میآمده پیشروی مخاطبین قرار دهد. این فیلم بر اساس کتابی با همین نام نوشته سالومون نورثاب ساخته شده بود. سالومون در سال ۱۸۴۱ یک سیاهپوست آزاد بود و برای خودش خانه و خانوادهای داشت اما عدهای از خدا بیخبر او را میدزدند و بهعنوان برده میفروشند. سالومون به مدت ۱۲ سال تن به بردگی میدهد تا اینکه دستآخر به دنیای سیاهان آزاد باز میگردد.
فیلم ۱۲ سال بردگی توانست جایزه اسکار را از آن خود کند و استیو رادنی مککوئین اولین کارگردان سیاهپوستی بود که افتخار دریافت اسکار را پیدا کرد. این فیلم در کنار ارزش هنری که دارد، به لحاظ روایت واقعیت و به تصویر کشیدن جزئیاتی که در دوران بردهداری اتفاق میافتاد نیز واقعاً مثال زدنی است و فرآیند خرید و فروش بردهها، مجازاتها و زندگی مشقتباری که سیاهان در آمریکا تجربه کردهاند را با ریزترین جزئیات در فیلم دوازده سال بردگی شاهد هستیم.
ناخدا و فرمانده: آخر دنیا
این فیلم در سال ۲۰۰۳ با بازی راسل کرو به نمایش درآمد و بهسرعت توانست نظر منتقدین را به خود جلب کند. ناخدا و فرمانده به لحاظ فروش نیز اثر برجستهای بود و توانست به فروشی معادل ۲۱۲ میلیون دلار دست پیدا کند. این فیلم در ۱۰ رشته مختلف نیز نامزد اسکار شد و جایزههای بهترین تصویربرداری و صداگذاری را به خانه برد.
داستان فیلم ناخدا و فرمانده در زمانی اتفاق میافتد که ناپلئون قلمرو خودش را به تمامی اروپا گسترش داده است و تنها بریتانیا از جنگ ناپلئون دور مانده بود و در برابر او مقاومت میکرد. در این شرایط کاپیتان جک اوبری با بازی راسل کرو ماموریت پیدا میکند تا یک کشتی فرانسوی را دنبال کرده و این کشتی را به عمق دریا بفرستند. ماجرای این فیلم بر اساس کتابی با همین نام نوشته پاتریک اوبرین ساخته شده است و به لحاظ رعایت واقعیتهای تاریخی یکی از آثار برجسته سینما بهحساب میآید.
داستان این فیلم طرفداران ومخالفین متفاوتی دارد چرا که بسیاری بر این باور هستند این فیلم داستانی کاملاً خیالی را به تصویر کشیده است چرا که در زمانی که این فیلم روایت میشود ناپلئون نیروی دریایی بسیار قوی داشت و خیلی بعید بهنظر میرسد که بریتانیاییها تنها یک کشتی را در دریاهایی که بیم حضور دهها کشتی فرانسوی وجود داشت به ماموریت بفرستند. اما از داستان فیلم که بگذریم، ناخدا و فرمانده جزئیات تاریخی بسیار ظریف و پنهانی دارد که در کمتر فیلمی دیده میشود.
طراحی لباسها در این فیلم با دقت بسیار و از روی اسناد و تصاویر تاریخی انجام شده است تا دقیقاً همانچیزی بر تن هنرپیشهها شود که در دروان قدیم استفاده میشد. طراحی کشتیها نیز در فیلم ناخدا و فرمانده دقیقاً بر اساس کشتیهای قدیمی انجام شده بود و نبردهای دریایی به واقعیترین شکل ممکن بهتصویر کشیده شد تا حال و هوای دوران قدیم در ذهن مخاطب زنده شود. جالب است بدانید حتی صدای شلیک توپهای قدیمی نیز در این فیلم دقیقاً بر اساس واقعیت طراحی شده است تا ارباب و فرمانده در رعایت جزئیات تاریخی چیزی کم و کسر نداشته باشد.
تورا! تورا! تورا!
جنگجهانی دوم یکی از خونبارترین رویدادهای تاریخ است و چیزی حدود ۱۰۰ میلیون نفر انسان از کشورهای مختلف در نبردهای مختلف پیشروی هم صف کشیدند. بر اساس آمارها در جنگجهانی دوم بین ۵۰ تا ۸۵ میلیون نفر انسان جان خود را از دست دادند و پس از پایان جنگ، سینماگران کشورهای مختلف توجه ویژهای به بازتاب این رویداد تلخ پرداختند. در نتیجه از آن زمان تاکنون صدها فیلم با موضوع جنگجهانی دوم ساخته شدهاند.
همانگونه که شما هم حتماً شنیدهاید که میگویند تاریخ را قوم پیروز مینوسید، آمریکا و متفقین به عنوان برنده جنگجهانی دوم فیلمهای جانبدارانه زیادی ساختهاند که با رنگ و لعاب سینمای هالیوود به خوبی توانستند واقعیتهای تاریخی را پنهان کنند. در نتیجه به لحاظ تاریخی با فیلمهای کمی طرف هستیم که واقعیت جنگجهانی دوم را بدون هیچگونه جهتگیری به تصویر کشیده باشند.
یکی از معروفترین رویدادهای جنگجهانی نبرد پرلهاربر (Pearl Harbor) بود، در این نبرد جنگندههای ژاپنی حملهای غافلگیرانه به پایگاه دریایی آمریکاییها واقع در پرل هاربر انجام دادند و همین حمله باعث شد تا پای آمریکا به کارزار جنگجهانی دوم باز شود. در این نبرد حدود ۳۶۰ جنگنده ژاپنی ۵ ناو بزرگ و ۳ کشتی کوچک آمریکاییها را غرق کردند و ۳ ناو دیگر نیز بهاندازهای آسیب دیدند که دیگر نمیشد برای نبرد روی این ناوها حساب باز کرد. ۱۸۸ هواپیمای آمریکایی نیز حتی مجال پرواز پیدا نکردند و روی زمین نابود شدند.
نبرد پرل هاربر بیشتر از ۲۴۰۰ کشته برجای گذاشت و از این رویداد تاریخی تاکنون فیلمهای زیادی ساخته شده است و به احتمال زیاد فیلم پرل هاربر با کارگردانی مایکل بِی (Micheal Bay)، را دیدهاید. جالب اینجاست که در میان تمامی فیلمهایی که از نبرد پرل هاربر ساخته شده است تنها فیلم تورا! تورا! تورا! (TORA! TORA! TORA!)، موفق شد واقعیتهای ناگفته این نبرد خونبار را به تصویر بکشد. این فیلم نگاهی تقریباً بیطرفانه به نبرد داشت و مصاف نیروهای آمریکایی و ژاپنی را با صداقت به نمایش میگذاشت.
فیلم تورا! تورا! تورا! چهره واقعی از نیروهای ژاپنی نشان داد و به اشتباههایی که آمریکاییها در پرل هاربر انجام داده بودند نیز اشاره میکرد. از طرف دیگر مدلهای هواپیما و کشتیهایی که در این فیلم استفاده شده بود نیز با واقعیت کاملاً نزدیک بود و توانست تصمیمگیری فرماندهانی که در این جنگ درگیر بودند را با شفافیت کامل پیشروی مخاطب قرار دهد.
شیر در زمستان
وقتی پای فیلمهای تاریخی بهمیان میآید ناخودآگاه به یاد فیلمهایی میافتیم که داستان آنها در قرون وسطی رخ میدهد و شمشیرکشیها و نبردهای باشکوه این فیلمها در ذهنمان تداعی میشود. اما از آنجایی که اسناد تاریخی مربوط به قرون وسطی قدمت طولانی دارد در کمتر مواقعی به واقعیتهایی که در آن زمان رخ میداد اشاره میشود و در بیشتر مواقع با فیلمهایی طرف هستیم که با واقعیت فاصله زیادی دارند.
با این حساب اگر دلتان برای یک فیلم غنی و پایبند به واقعیتهای تاریخی قرون وسطی تنگ شده است پیشنهاد میکنیم به تماشای فیلم شیر در زمستان با بازی فراموش نشدنی پیتر اوتول و کاترین هپبورن بنشینید. داستان این فیلم در سال ۱۱۸۳ میلادی و فرمانروایی امپراتوری آنژوی در قرون وسطای فرانسه رخ میدهد و دسیسهها و خیانتهای مردمان آن روزگار را به تصویر میکشاند.
در آن زمان ریچارد شاهدل باید برای خودش جانشینی انتخاب میکرد و فیلم شیر در زمستان اهمیت تصمیم او و همچنین خطرهایی که تصمیمهای اشتباه او به دنبال داشت را به بهترین نحو ممکن نمایش میداد.
این فیلم در بازسازی حال و هوای مردمان قرون وسطی نیز بسیار خوب عملکرد و جزئیات زیادی را در لباسها و طراحیهای صحنههای این فیلم شاهد بودیم. این موارد باعث شد فیلم شیر در زمستان به یکی از پرفروشترین فیلمهای سال ۱۹۶۸ تبدیل شود و این فیلم سه جایزه اسکار را از آن خود کرد.
زیردریایی
انصافاً باید اعتراف کرد در میان تمامی ماشینهای جنگی که تاکنون توسط بشر ساخته شده است زیردریاییها جذابیت خاصی دارند و فیلمهایی نیز که با محوریت زیردریاییهای نظامی ساخته میشوند همیشه طرفداران زیادی پیدا میکنند. فیلم زیردریایی (DAS BOOT) که با نام کشتی نیز از آن یاد میشود محصول سال ۱۹۸۱ است و در آلمان غربی ساخته شد.
اگر به فیلمهای نظامی که درباره زیردریاییها ساخته شده علاقه دارید حتماً بهخوبی میدانید که این فیلمها بیشتر به نبردهای میان زیردریاییها با یکدیگر یا کشتیها اشاره میکنند و در انتقال حال و هوای خدمه زیردریایی به مخاطب خوب عمل کردهاند. اما داستان فیلم زیردریایی با سایر فیلمهایی از این دست فرق میکند و با فیلمی طرف هستیم که زندگی خدمه یک زیردریایی آلمانی را که در آبهای دریای مدیترانه مشغول به خدمت است با دقت بسیار زیادی به نمایش میگذارد.
زیردریایی که در این فیلم شاهد آن هستیم کشتیهای متفقین را یکی پس از دیگری به قعر آبها میفرستد اما خود این زیردریایی نیز در نبرد دچار مشکل میشود و در کف دریا قرار میگیرد. در نهایت نیز کاپیتان و خدمه با تلاش زیاد موفق میشوند این زیردریایی را از قعر دریا نجات دهند و به سطح آب برسند اما دست روزگار برنامههای دیگری برای این زیردریایی داشت و پس از رسیدن به بندر مورد هجوم تعداد زیادی هواپیمای دشمن قرار میگیرد و به همراه بسیاری از خدمه به قعر دریا میرود.
این فیلم حضور خدمه زیردریایی در شرایط سخت و دشوار نبرد را با واقعیت هرچهتمامتر به نمایش میگذارد و در کنار اینکه بیشتر صحنههای آن از جنگ و نبرد حکایت دارد بهعنوان یک فیلم ضدجنگ تأثیر خودش را روی مخاطب میگذارد.
استالینگراد (محصول سال ۱۹۹۳)
در طول جنگ جهانی دوم سپاه آلمان و متحدانش بارها در برابر ارتش سرخ شوروی صف کشیدند اما نبرد استالینگراد مهمترین و کشندهترین نبرد میان نازیها و روسها بود. این نبرد به عنوان یکی از سرنوشتسازترین نبردهای جنگ جهانی دوم شناخته میشود و ارتش نازیها برای فتح شهر استالینگراد که این روزها این شهر را با نام ولگاگراد میشناسیم به جنوب روسیه هجوم بردند. روسها نیز مقاومت خوبی در این نبرد که چندین ماه به طول انجامید از خود نشان دادند و در نهایت سپاه نازیها در هم شکست و حدود ۲۵۰۰ افسر عالیرتبه نازی در کنار صدهزار نفر نیروی آلمان و متحدانش تسلیم قوای سرخ شوروی شدند.
در این نبرد چیزی حدود ۲.۲ میلیون نفر سرباز از سپاه طرفین رو در روی هم قرار گرفتند و بین ۱.۲ تا ۲ میلیون نفر جان خود را از دست دادند.
کاملاً مشخص است چنین رویداد تاریخی بازتاب گستردهای در دنیای سینما داشته است و در این زمینه میتوان به دو فیلم با نام استالینگراد که در سالهای ۱۹۹۳ و ۲۰۱۳ ساخته شدهاند اشاره کرد.
در فیلم استالینگراد محصول سال ۲۰۱۳ همانند بیشتر فیلمهای هالیوودی شاهد تمرکز ویژهای بر جذابیت و رنگ و لعاب فیلم بودیم و بهنوعی میتوان گفت واقعیتهای تاریخی فدای سرگرم نگه داشتن مخاطبین شده بود.
اما فیلم استالینگراد محصول سال ۱۹۹۳ واقعاً یک شاهکار تاریخی به تمام معنا است. این فیلم را آلمانها ساختهاند و شاهد روایت نبرد بزرگ استالینگراد از دید آلمانها هستیم. این فیلم تاریخ را تحریف نکرد و سعی داشت تا چیزی که واقعاً در این نبرد رخ داده بود را به تصویر بکشد. کارگردان فیلم استالینگراد برای اینکه جزئیات این نبرد را به بهترین نحو به تصویر بکشد و چهره واقعی و مرگبار نبرد را پیشروی مخاطب قرار دهد به روایت چوخه کوچکی از سربازان در نبرد استالینگراد پرداخت که دائم مورد حمله دشمن واقع میشدند. این فیلم محاصره استالینگراد را نیز به خوبی به تصویر کشید تا به یک اثر واقعگرایانه و تاریخی از نبرد استالینگراد تبدیل شود.
لینکلن
استیون اسپیلبرگ کارگردان بسیار معروفی است و اگر به سینما علاقه داشته باشید بدون شک تمام فیلمهای او را دیدهاید. این کارگردان نامآور در سال ۲۰۱۲ فیلمی بر اساس زندگی لینکلن، شانزدهمین رئیسجمهور آمریکا ساخت و دانیل دی لوئیس نقش فراموشنشدنی را در این فیلم به نمایش گذاشت.
اگر به تاریخ و سیاست آمریکا علاقه داشته باشید احتمالاً میدانید که لینکلن یکی از برجستهترین شخصیتهای این کشور است و همین امر باعث شده تا همیشه با احترام از او یاد شود. بواسطه این احترام، فیلمها و آثاری نیز که در خصوص لینکلن ساخته شدهاند نتوانستهاند واقعیتی که پشت چهره این شخصیت سیاسی مخفی بود را به تصویر بشکند.
اما استیون اسپیلبرگ با فیلم لینکلن که از کتابی نوشته ( دوریس کرنز گودوین) اقتباس شده بود توانست چهره واقعی لینکلن را به مخاطبین و علاقهمندان این چهره تاریخی نشان دهد. این فیلم مشکلاتی را که لینکلن در ۴ ماه پایانی زندگی خود با آنها روبرو بود را نشان میدهد و شاهد تلاش لینکلن برای به تصویب رساندن اصلاحیههای قانون اساسی ایالات متحده آمریکا بودیم.
تلاشهای سیاسی لینکلن و همچنین مشکلات خانوادگیاش در کنار جوی که در آن زمان بر آمریکا حاکم بود به خوبی از جانب استیون اسپیلبرگ در این فیلم نمایش داده شد و دکور و صحنهآرایی این فیلم نیز به مخاطب کمک میکرد تا حال و هوای آن زمان را در ذهنش متصور شود.
این موارد باعث شد تا فیلم لینکلن به یک اثر برجسته تاریخی تبدیل شود، از طرف دیگر لینکلن در هشتاد و پنجمین مراسم اسکار نیز درخشش خوبی داشت و در ۱۲ رشته نامزد جایزه اسکار شد و توانست ۲ اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد و بهترین کارگردانی هنری را از آن خود کند.
آخرین امپراتور
این فیلم زندگی آخرین امپراتور چین که پادشاهی با نام پویی بود را به تصویر میکشد و از جوانب مختلفی میتوان به ارزشهای تاریخی فیلم آخرین امپراتور اشاره کرد. مدت زمان این فیلم چیزی حدود ۱۶۰ دقیقه است و با این حساب اگر قصد دیدن آن را دارید پیشنهاد میکنیم وقت کافی برای مشاهده این فیلم اختصاص دهید.
برناردو برتولوچی، کارگردان مطرح سینما جسارت زیادی برای ساخت فیلم آخرین امپراتور بهخرج داد چرا که تاریخدانها در خصوص زندگی و سرنوشت پویی، آخرین امپراتور چین به نتیجه واحدی نرسیدهاند و روایتهای مختلفی از این امپراتور وجود دارد. این فیلم محصول سال ۱۹۸۷ است و در زمان ساخت خود بودجهای حدود ۲۵ میلیون دلار را از آن خود کرد.
این بودجه برای فیلمهای آن زمان واقعاً گزاف بود اما برتولوچی اصرار زیادی داشت تا تمامی جنبههای امپراتوری چین را با شکوه و جلال تمام به نمایش بگذارد. این فیلم به لحاظ طراحی لباس نیز یکی از بهترین فیلمهای تاریخی دنیا بهحساب میآید و وقت زیادی صرف آن شد تا هنرپیشههای فیلم آخرین امپراتور دقیقاً همان لباسهایی را بر تن کنند که مردمان چین قدیم استفاده میکردند.
در این بین با تمام وسواسی که برتولوچی برای بهتصویر کشیدن واقعیت در فیلم آخرین امپراتور بهخرج داد باز هم شخصیت امپراتور و سرنوشتی که در این فیلم شاهد آن بودیم بحثهای زیادی را به دنبال داشت و شرایط سیاسی آن زمان در چین امپراتور را وادار به اتخاذ تصمیمهایی کرد که به جز بدبختی برای خاندانش چیزی به دنبال نداشت.
فیلم آخرین امپراتور همانند بیشتر فیلمهای تاریخی که از کتاب اقتباس شدهاند بر اساس کتابی با همین نام ساخته شد و در سال ۱۹۸۷ توانست ۹ جایزه اسکار را از آن خود کند و بهعنوان بهترین فیلم اسکار شناخته شود.
بیا و بنگر
گفته میشود اتحاد جماهیر شوروی سابق، ید طولایی در تحریف واقعیت حضور شوروی در جنگ جهانی دوم داشته و الم کلیموف (E. Klimov) به عنوان کارگردان فیلم که تحتتاثیر سوءتبلیغات نظام حاکم قرار گرفته بود پس از فروپاشی شوروی، فیلم بیا و بنگر (COME AND SEE) را ساخت تا آیندگان از رویدادهای واقعی تاریخ روسیه آگاه شوند.
کلیموف با ساخت فیلم بیا و بنگر به هدف خودش از نمایش واقعیتهایی که در جنگ جهانی دوم اتفاق افتاده بود رسید و به همین منظور نیز با فیلمی طرف هستیم که تقریباً در تمامی صحنههای آن شاهد استراتژیهای جنگهای چریکی میباشیم. این استراتژیها با چیزهایی که شوروی سابق در خصوص نبردهای سپاه سرخ این کشور روایت میکرد تفاوتهای زیادی داشت.
رویکرد کارگردان فیلم بیا و بنگر به جنگ و تأکید او به نشان دادن چهره واقعی نبرد در میان سربازان باعث شد تا این فیلم صحنههای دلخراش زیادی داشته باشد. از طرف دیگر قسمتهایی از فیلم بیا و بنگر در اردوگاههای مرگ روایت میشد که این قسمتها نیز از دیدگاه تاریخنویسان بسیار واقعی بهتصویر کشیده شده است.
شب به یادماندنی
مطمئن هستیم فیلم تایتانیک را دیدهاید و مطمئنتر هستیم که حتماً از این فیلم لذت بردهاید اما جالب است بدانید قبل از فیلم تایتانیک محصول سال ۱۹۹۷ در سال ۱۹۸۵ نیز فیلمی با نام شب به یادماندنی با محوریت حادثه تایتانیک ساخته شد و بسیاری از تاریخنویسان بر این باور هستند که فیلم شب به یادماندنی نسبت به فیلم تایتانیک بیشتر به بازگوکردن واقعیت پایبند بوده است.
در این بین باید گفت به لحاظ جلوههای ویژه جیمز کامرون توانست با غرق کردن نمونهای در ابعاد واقعی کشتی تایتانیک، اثری فراموشنشدنی را در ذهن مخاطب به یادگار بگذارد اما اگر از دید تاریخی بخواهیم میان فیلم تایتانیک و فیلم شب به یادماندنی قضاوت کنیم، کفه ترازو به سمت فیلم شب به یادماندنی خواهد رفت.
در فیلم تایتانیک توجه اصلی داستان به روایت عشق و عاشقی میان جک و رز بود اما فیلم شب به یادماندنی به شخصیتهای بیشتری میپردازد و مخاطب ارتباط بهتری با فاجعه غرق شدن کشتی پیدا میکند. تنها اشکالی که به فیلم شب به یادماندنی میتوان گرفت این نکته است که تایتانیک در حین غرق شدن از وسط به دو نیم تقسیم نمیشود اما همانگونه که شما بهتر از ما میدانید در واقعیت تایتانیک زمان غرق شدن به دو نیم تقسیم میشود. فیلم شب به یادماندنی نظر منتقدین را به خود جلب کرد اما نتوانست نظر تماشاچیان را نیز جلب کند و در گیشه ناموفق عمل کرد.
سقوط
در میان تمامی چهرههایی که در جنگ جهانی دوم حضور داشتند، هیتلر نقش پررنگتری در این نبرد دارد اما کمتر کارگردانی جرأت کرده است تا فیلمی با محوریت مستقیم هیتلر را به روی پرده ببرد. در سال ۲۰۰۴، برند آیشینگر، آستین بالا زد و فیلم سقوط (DOWNFALL) را با مراجعه به کتابهای مختلفی که به آخرین روزهای زندگی هیتلر اشاره میکردند راهی سالن سینماها نمود.
جرم و جنایتهایی که هیتلر انجام داده بود باعث میشد تا سینماگران همیشه چهرهای حیوانی و خبیث از او نشان دهند اما کارگردان فیلم سقوط جسارت به خرج داد و ۱۰ روز پایانی زندگی رایش سوم را به نوعی به تصویر کشید که مخاطب با چهره واقعی هیتلر روبرو شود.
اگر تاریخ جنگ جهانی دوم را مطالعه کرده باشید حتماً به خوبی میدانید که مستندات بسیار کمی از آخرین روزهای زندگی هیتلر به بیرون درز پیدا کرده است و از این لحاظ نیز فیلم سقوط در جمعآوری اطلاعات و نمایش واقعیت عملکرد بسیار خوبی دارد. به این ترتیب پیشنهاد میکنیم اگر به تاریخ جنگ جهانی دوم علاقه دارید حتماً به تماشای فیلم سقوط بنشینید.
گتیسبرگ
در سال ۱۸۶۳ نبرد خونینی میان نیروهای ارتش اتحادیه و ارتش ایالات موتلفه در نزدیکیهای شهر گتیسبرگ واقع در پنسیلوانیای آمریکا رخ میدهد. در این نبرد چیزی حدود ۲۳ هزار نفر کشته و زخمی شدند و رابرت اف مکسول (Robert F. Maxwell)، کارگردان این فیلم، تمامی جوانب این نبرد را در فیلم گتیسبرگ زیر ذرهبین برد تا با اثری چهارساعت و نیم دقیقهای طرف باشیم که به لحاظ تاریخی هیچچیزی در آن از قلم نیافتاده است.
سعی و تلاش کارگردان در این فیلم بر این بود تا این نبرد خونین از دیدگاه طرفین مبارزه به تصویر کشیده شود و در این فیلم به سربازها به عنوان انسانهایی که درگیر نبرد شدهاند پرداخته میشود تا واقعیتهای خشن و خشک نبرد با احساس لطیف انسانها در هم آمیخته شود و مخاطب تصویر درستی از جنگهای میان انسانها بدست بیاورد. تمامی این موارد باعث شده است تا فیلم گتیسبرگ به سندی قابل اعتماد در خصوص نبرد گتیسبرگ تبدیل شود.
فهرست شینلدر
بعید میدانیم اهل سینما باشید و فهرست شینلدر را ندیده باشید، این فیلم داستان واقعی فردی با نام اسکار شینلدر را روایت میکند که توانست بیشتر از هزار لهستانی را از چنگ نازیها فراری دهد. کارگردان این فیلم استیون اسپیلبرگ است و فیلمنامه آن را بر اساس کتابی با همین نام تدیون کرده است. فهرست شیلندر چیزی حدود ۳۲۰ میلیون دلار در سرتاسر دنیا فروش کرد و در جشنوارههای هنری نیز مورد تعریف و تمجید قرار گرفت. فهرست شیندلر جایزه اسکار بهترین فیلم و بهترین کارگردانی را نیز به خانه برد.
اسکار شیندلر تاجری ساده و یکی از اعضای حزب نازی بود و با توجه به رابطهای که با سران این حزب داشت توانست کارخانه کوچکی را برای خودش راهاندازی کند و زندانیان لهستانی را در این کارخانه به کار بگیرد. او پس از مدتی زمینه فرار این کارگرها را آماده میکرد و با اینکار توانست جان صدها نفر را از مرگ حتمی نجات دهد.
فهرست شینلدر حاشیههای بسیار زیادی دارد، اما از آن فیلمهایی است که به لحاظ تاریخی توانست با صحنهآراییهای باورپذیر، حس و حال مشکلات انسانهای درگیر جنگ جهانی دوم را به تصویر بکشد.
آپولو ۱۳
حتی قبل از اینکه انسان راهی فضا شود فیلمهای زیادی با موضوع سفرهای فضایی ساخته میشد که در این زمینه میتوان به فیلم سفر به ماه اثر جاودان سینما، اشاره کرد. اگر اخبار فضایی را دنبال کرده باشید حتماً بهخوبی میدانید در سال ۱۹۷۰ ناسا سفینهای به همراه سه سرنشین با نامهای جیمز لاول، جک استوارت و فِرد هیز را روانه کره ماه کرد اما این سفینه دچار مشکل شد و بدون اینکه پای فضانوردان به ماه برسد دوباره روی کره زمین فرود آمدند.
مدتها بعد سینماگران به فکر بازسازی این ماموریت مخاطرهآمیز افتادند و نتیجه کار فیلمی شد با نام آپولو ۱۳ که تام هنکس، کوین بیکن و بیل پاکستوی، نقش سه فضانورد اصلی ماموریت آپولو ۱۳ را بر عهده گرفتند. این فیلم محصول سال ۱۹۹۵ بود و برای اینکه حال و هوای سفر به ماه به مخاطب با جزئیات کامل منتقل شود، فضاپیمای آپولو ۱۳ به صورت کامل در این فیلم بازسازی شد.
به لحاظ فنی و حرفهای نیز از آنجایی که با یک داستان فضایی طرف بودیم، ران هاوارد (Ron Howard) بهعنوان کارگردان فیلم آپولو ۱۳ تمام سعی خود را به خدمت گرفت تا جزئیترین نکتههای فنی فضایی در این فیلم رعایت شود. این موارد باعث شد تا فیلم آپولو ۱۳ به یکی از واقعگرایانهترین فیلمهای فضایی تبدیل شود که قسمتی از تاریخ انسان وفضا را با وفاداری کامل به تصویر کشیده است.
منبع :برترینها
نوشته فیلمهایی که تاریخ را تصویر کشیدهاند اولین بار در نقد فارسی. پدیدار شد.